پيام تسليت وهمدردی
  صديق وفا صديق وفا

       با دريغ فراوان آکاهی يافتم که رازق فانی شاعر برجسته وبی بديل، نويسنده توانا ، سخنـــــــور فصيح البيان وشيوا کلام دری در گذشت، فانی را من از دوران شباب زنده گی اش ميشناختم و با هم در پروژهء دموگرافی وزارت پلان وقت ودر کار  نخستين سرشمـــــــاری نفوس افغانستان  بين سالهــــــای 1351 – 1357 خورشيدی همکار، همدل وهمفکر بوديم، خاطره هـــــای آنزمان فراموش ناشدنی ايست که فانی چگونه خوب وشيـــــوا شعر می سرود، طنز وفکاهی ميگفت و در سطح عالی امور مقدماتی سرشماری نفوس را سازماندهی واجرا مينمود .

       برداشت من از فانی چنين است؛ شاعر توانا ومبتکر، ژورنالست برجسته و نستوه، در سيمای فانی ميشد، چهره يک انسان واقعی را جستــــجو نمود، روند تبلور شخصيت فانی با يک روند تحول وانقلاب فکری همسان بود، بينش وعمل فانی هدفمند وآفريننده بود، گوهر اصلی شخصيت وی در اشعار وسروده هـــــای نابش بازتاب عينی داشت و دارد،وی به راهی که انتخاب نموده بود اعتقاد راسخ وخلل ناپذير داشت، شجاعت حساب شده همراه با مراعات عا قلانه مميزه کرکتر وی بود، فانی انسان صبور، حليم، بی تظاهر ودر عين زمان مؤدب وشکيبا بود، ايشان به ژست های قهرمان منشانه باور نداشتند، فانی خويشتن داربود به خوش بينی وبدبينی بيش از حد معتقــــد نبود، صداقت، پيگيری وپشتکار، هدف کوشی، وفاداری، انطباق قول وفعل ،خونسردی در شرايط دشوار با کرکتر وی عجين شده بود واين همه صفات از وی يک انسان واقعی وهمچنـــان يک شاعر ماندگار ببا ر آورد، که امروز همه دوستــــــــــان نبود فانی را يک ضايعــــــــه بزرگ فرهنگی ميدانند، من معتقــــــــــدم که فانی جايگاه بُلند در شعر معاصر دری دارد، در اين مختصر از کسانی که امکان دارند تمنا برده ميشود که با جمعبندی آثار گرانبهــــا وپُر مفهموم فانی وچاپ کليات آثاروی خدمتی به ارثيه فرهنگ معاصر افغانستان انجام داده وروان فانی را خشنود سازند،

         در گذشت المناک رزاق فانی شاعر ورزيده وبهنــــــام معاصر کشور را به خانوادهء گرانقدر وداغديدهء فانی وجامعه فرهنگی افغانستان تسليت ميگويم.

                                                                 روانش شاد ويادش گرامی باد  

                                                                          با عرض حُرمت

            سرودهء از فانی که مصداق بيان من است:

 

خـــــدا گر پرده بردارد ز روی کار آدمهـــــــا

چه شادی ها خورد برهم چه بازی ها شود رسوا

چه کاذبها شود صادق، چه صادقها شود کاذب

چه عابدهــــــــاشود فاسق، چه فاسقها شود مُلا

عجب صبری خــــدا دارد، که پرده بر نميدارد

وگرنه برزمين اُفتـــــــــــــد زجيب محتسب مينا

****

 

 


April 23rd, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها